نظریه عقلانی عاطفی رفتاری الیس
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-para-margin-top:0cm; mso-para-margin-right:0cm; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0cm; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin; mso-bidi-font-family:Arial; mso-bidi-theme-font:minor-bidi; mso-bidi-language:AR-SA;}
تاریخچه ی زندگی الیس
آلبرت الیس در سال ۱۹۱۳ میلادی متولد شد. در سال ۱۹۳۴ میلادی، درجة لیسانس خود را از سیتی کالج نیویورک دریافت کرد. در سال ۱۹۴۳ درجه فوقلیسانس و در سال ۱۹۴۷، درجة دکترای خود را از دانشگاه کلمبیا دریافت داشت. در سال ۱۹۴۳ میلادی، به طور خصوصی به مشاوره و روان درمانی در زمینة خانوادگی، ازدواج و امور جنسی اشتغال ورزید. به علت علاقه به روانکاوی، به مدت سه سال آموزشهای لازم را فرا گرفت. سپس در مقام روانشناس بالینی در یک مؤسسة بهداشت روانی وابسته به بیمارستانی در نیوجرسی مشغول کار شد و بعدها استاد دانشگاه راتگرز و دانشگاه نیویورک شد. ولی قسمت اعظم اوقات زندگی خود را به روان درمانی خصوصی میگذراند.
الیس در اوایل کارش، در مشاورة ازدواج و خانوادگی، اصولاً بیشتر اوقات، به شیوهای آمرانه به ارائة اطلاعات به مراجعانش میپرداخت. ولی به زودی آگاهی یافت که مراجعان او، با توجه به مشکلاتی که داشتند، دچار کمبود اطلاعات نبودند، بلکه به عوامل روانی و عاطفی نیاز داشتند. لذا به سوی فراگیری روانکاوی شتافت و پس از پایان دورة کارآموزی و گذراندن آموزشهای لازم، به اعمال روانکاوی سنتی روی آورد. گرچه تقریباً در مورد پنجاه درصد از بیماران نتیجة کارش موفقیتآمیز بود ولی، به طور کلی، از نتایج کارش رضایت نداشت و مهمتر آنکه الیس با روشها و نظریة روانکاوی توافقی نداشت. زیرا شیوههای روانکاوی در مقایسه با نظریات خودش چندان فعال و هدایتکننده نبودند. در نتیجه، الیس به شیوة فرویدیهای جدید روی آورد و فعالتر شد و روش مستقیمتری را در درمان به کار بست گرچه در جهتگیری جدیدش با صرف وقت کمتر موفقیت بیشتری به دست آورد و درصد بهبود یافتگان به ۶۳ درصد افزایش یافت. ولی هنوز هم ناراضی به نظر میرسید. او دریافت که بیماران، با وجود آنکه بصیرت لازم را کسب میکنند، در ایجاد تغییر رفتار از طریق اصول موفق نیستند. از این پس، الیس به نظریات یادگیری و تغییر رفتار از طریق اصول یادگیریهای شرطی روی آورد و بدان وسیله به بیماران در تغییر رفتارشان کمک میکرد. گرچه این شیوه هم از روش قبلی او مؤثرتر بود، اما هنوز هم برایش قانعکننده و رضایتبخش نبود. از سال ۱۹۴۵ میلادی به بعد، الیس شیوة درمان عقلانی- عاطفی را مؤثرتر از سایر روشها دانست و همواره سعی کرد که در درمان از آن استفاده کند و به رشد و توسعة آن همت گمارد
ماهیت انسان:
بنظر الیس، انسانها تا حد زیادی خود متوجه، اختلالات و ناراحتیهای روانی خود هستند. انسان با استعداد و آمادگی مشخص برای مضطرب شدن متولد میشود و تحت تأثیر عوامل فرهنگی و شرطیشدنهای اجتماعی این آمادگی را تقویت میکند. در عین حال، انسان این توانایی قابل ملاحظه را هم دارد که به کمک تفکر و اندیشه، از آشفتگی و اضطراب خود جلوگیری کند. بنابراین، اگر چنانچه با مسئله تشکل افرادی که نیاز به کمک و روانیاری دارند، به شیوهای بسیار فعال و جهت دهنده، آموزگار منشانه و فلسفی روبرو میشویم. در اکثر موارد، آنها از تفکر انحرافی و رفتار و عواطف نامناسب خود دست برخواهند داشت، به تغییرات اساسی و چشمگیری در عقاید بیماریزای خود دست خواهد زد و در نتیجه بهبود خواهند یافت.
الیس معتقد هست که خود موقعیت ها اضطراب ایجاد نمی کند بلکه ادراک های فرد از آن موقعیت ها آنها را ناخوشایند می کند.و همچنین معتقد هست که انسان ها دارای قابلیت مقابله با نظام ارزشی خود هستند و از این رو می توانند رفتاری کاملا متفاوت نسبت به رفتار های قبل از خود نشان دهند.
الیس انسان را هم موجودی منطقی و هم غیر منطقی می داند و ریشه همه ی اضطراب ها را در افکار غیر منطقی فرد می داند که در زیر به 12 مورد از این باور های منطقی که موجب اضطراب و مشکلات روانی در فرد می شود اشاره می شود.
1-این باور که برای هر بزرگسالی ضروری است که مورد عشق دیگران قرار گیرد و آن هم تحت هرشرایطی و به جای تمرکز بر ارزش فردی، برگرفتن تأیید از دیگران و بر دوست داشته شدن به جایذ مورد محبت قرار گرفتن تأکید دارد.
2- این باور که رفتارهای خاصی نادرست و بد هستند و کسانی که این رفتارها را دارند بد میباشند- به جای این باور که این رفتارهای خود تخریبگر یا غیر اجتماعی، یا کسانی که این اعمال را انجام میدهند رفتار احمقانه، خشن و یا بیمارگونه دارند و بهتر است که به تغییر آن کمک شود. رفتارهای بد دیگران آنها را افرادی بد نمیسازد.
3- این باور که در صورتیکه چیزها آنگونه که ما میخواهیم نباشد افتضاح است. به جای این باور که این چیزها خیلی بد است و بهتر است تلاش کنیم تا شرایط را تغییر دهیم و آن را رضایتبخش سازیم و اگر این کار ممکن نباشد با رضایت بیشتری شرایط موجود را بپذیریم.
4- این باور که بدبختی انسان به علت عوامل بیرونی است و به ما توسط مردم و اتفاقات بیرونی تحمیل میشود- به جای این باور که ناراحتی روانی به طور عمده به علت دیدگاه ما نسبت به وقایع ناگوار است.
5- این باور که اگر چیزی خطرناک یا هولناک باشد باید به شدت از آن ناراحت شد و کاملاً نگران آن باشیم- به جای این باور که فرد بهتر است به صورت صریح با این مسأله روبرو شود و آن را به صورت غیرخطرناک تبدیل کرده و زمانیکه این کار ممکن نباشد وقوع آن را بپذیرد.
6- این باور که بهتر است از سختیها و مسؤلیتهای زندگی اجتناب کرده و راه آسان معمولاً بسیار دشوارتر از راه طولانیمدت است.
7- این باور که ما مطمئناً به چیزی یا کسی قویتر و بزرگتر از خودمان نیاز داریم تا به آن تکیه کنیم- به جای باور به این که بهتر است خطا کرده و کارها و فکرها را با وابستگی کمتر انجام دهیم.
8- این باور که باید کاملاً شایسته و نابعه باشیم و به همة جنبههای موفقیت دست یابیم به جای باور به اینکه بهتر است به جای آنکه همیشه بخواهیم بهترین را انجام دهیم آنچه میخواهیم را سعی کنیم درست انجام دهیم و خود را به عنوان موجودی غیرکامل بپذیریم که خطاهای عمومی و محدودیتهای انسان را دارد.
9- این باور که اگر چیزی یکبار عمیقاً زندگی ما را تحت تأثیر قرار داد این اتفاق همواره زندگی ما را تحت تأثیر دارد- به جای باور به اینکه ما میتوانیم از تجارب گذشته خود بیاموزیم اما نباید به آنها وابسته باشیم و بر آن مبنا زندگی کنیم.
10- باور به اینکه ما باید کنترل کامل بر امور داشته باشیم- به جای باور به این که دنیا پر از احتمالات و شانس است و ما همچنان میتوانیم در کنار آنها از زندگی لذت ببریم.
11- باور به این که خوشحالی انسان از طریق جبر و سکون به دست میآید به جای این باور که ما تمایل داریم که شادتر باشیم و خود را وقف پروژههای بیرونی و افراد دیگر کنیم.
12- این باور که ما به طور حقیقی کنترلی بر احساسات خود نداریم و نمیتوانیم احساس بدبختی خود را تغییر دهیم- به جای این باور که ما کنترل حقیقی بر احساسات تحریککننده خود داریم و اگر بخواهیم میتوانیم این فرضیهها را که معمولاً خودمان خلق کردیم، تغییر دهیم.
برای سادهتر کردن آنچه الیس به عنوان باورهای غیرمنطقی از آن نام میبرد باید بگوییم:
1- من باید کاملاً شایسته و کامل باشم وگرنه بیارزشم.
2- دیگران باید با من کاملاً خوب رفتار کنند وگرنه من بیچارهام.
3- دنیا باید همواره باعث شادی من باشد وگرنه میمیرم.
اصول و مفاهیم نظریه الیس
A-B-C1-نظریه
یکی از مهمترین مفاهیم و اصول نظریه الیس می باشد که در آن معتقد است با شناسایی افکار غیر منطقی و جایگزینی افکار منطقی به جای آن می توان فرد را درمان کرد که در این نظریه Aوجود یک واقعیت یا پدیده هست و C پیامد هیجانی آن اتفاق وB عقیده ی شخص درباره آن اتفاق هست که موجب واکنش هیجانی فرد می شود. D در این نظریه یعنی مجادله کردن با عقاید غیر منطقی خود که باعث می شود فرد به یک فلسفه ی موثر برسد.
2-برداشت از آشفتگی هیجانی
بنظر الیس محور اغلب آشفتگی های هیجانی سرزنش کردن خود هست.فرد عقاید غیر منطقی را در دوران کودکی از افراد مهم زندگی خود یاد می گیرد و به گونه ای که گویا مفید هستن تقویت می کند و این عمل در نهایت منجر به نگرش های کژکار می شود.
3-عملکرد کل نگر:
به عقیده الیس آدمی دارای 4 فرایند هست برای بقا و خوشبختی به آن 4 تا نیاز دارد.
الف:ادراک کردن یا حس کردن
ب:احساس کردن یا هیجانی شدن
ج:حرکت یا عمل کردن
د:استدلال کردن یا فکر کردن
این فرایند ها با هم متقابل هستند و نمی توان آنها را جدا از هم تجربه کرد.
4-مدل آموزشی:
به طور کلی درمان عقلانی هیجانی به مددجویان می آموزد که به خود تحلیلی بپردازند.معتقدان به رویکرد حاضر را به هر فردی می تون آموخت وچه دروان گروهی باشد و چه انفرادی از فنون و منابع بسیاری مثل کتاب درمانی و داستان و نمایش و... استفاده کرد.
5-رابطه درمانی:
الیس معتقد است که رابطه گرم و صمیمی با مراجع باعث وابستگی مراجع شده و این نیاز را در وی به وجود بیاورد که بخواهد مورد تآیید قرار بگیرد و از این باب به رابطه ی صمیمی در مشاوره معتقد نمیباشد.
6-رفتار خود شکوفا سازی:
غایت اصلی آدمی زنده ماندن است ولی زنده ماندن به این معنی نیست که در دنیایی زندگی کنیم که تمام روزها را با اشک ریختن سپری کنیم بلکه باید با انتخاب یک برنامه بلند مدت و سرمایه گذاری در آن احساس خوشبختی خود را به حداکثر برسانیم.
فرایند درمان
هدف اساسی این درمان آن است که به درمانجویان آموخته شود که چگونه هیجانات و رفتارهای کژکار خود را به نوع سالم آن تغییر دهند وبه خود پذیری ناشروط خود و دیگران دست یابند و به همین منظور 4 مرحله را برای درمان بیان می کند:
1-در مرحله اول به درمانجویان ثابت شود که آنها بایدهای غیر منطقی زیادی دارند.درمانگر تلاش می کند که عقاید خود شکن آنها را بی اثر کند
2-در مرحله دوم به درمانجویان فهمانده می شود که با ادامه دادن به افکار غیر منطقی خود آشفتگی های هیجانی خود را فعال نگه می دارند،چون درمانجویان مرتبا به خودشان تلقین می کنند که عمدتا مسبب روان رنجوری های خود هستند.
3-در مرحله سوم به مددجو کمک می شود که تفکر خود را تعدیل کرده و عقاید غیر منطقی را کنار بگذارند.
4-مرحله چهارم به چالش طلبیدن درمانجویان برای پرورش دادن فلسفه ی زندگی منطقی هست به طوری که در آینده قربانی عقاید غیر منطقی نشوند.درمانگر محور تفکر غیر منطقی را به چالش می کشد و به درمانجو می آموزد که چگونه افکار منطقی را جایگزین آن کند.در این درمان از تکالیف منزل نیز استفاده می شود.
تکنیکهای درمانی
درمان عقلانی- عاطفی رفتاری روشهای متعدد شناختی، عاطفی و رفتاری در خود دارد. همانند سایر شناخت درمانگران، درمان عقلانی- عاطفی رفتاری تکنیکها را برای تغییر الگوی تفکر، احساس و رفتار مراجع با یکدیگر ترکیب میکند. این روش درمانی روش ترکیبی و انتخابی از رفتارهای گوناگونی است که در مکتب وجودگرایی، انسانگرایی و سایر رویکردهای درمان استفاده میشود. با وجودیکه این روش ترکیبی است، تمرکز بر ابعاد رفتاری و شناختی است. درمان عقلانی- عاطفی بر تکنیکهای خاصی برای تغییر خودباوری افکار در موقعیتهای اجتماعی تأکید دارد.
مشکلاتی که در درمان عقلانی عاطفی رفتاری مورد بررسی قرار میگیرند عبارتند از:
اضطراب، افسردگی، خشم، مشکلات زناشویی، مهارتهای بین فردی ضعیف، مهارتهای والدینی، اختلالات شخصیت، اختلال وسواسی، اختلالات خوردن غذا، علائم روانی تنی، اعتیاد و اختلالات روانی. در مورد مراجعانی که به صورت غیرداوطلبانه ارجاع داده میشوند ضروری است تا راههایی برای ایجاد انگیزه در آنان با نشان دادن مزایا و روش دیگر کمک ارائه دهیم.
روشهای شناختی در درمان عقلانی- عاطفی رفتاری
براساس دیدگاه شناختی، درمان عقلانی- عاطفی رفتاری به مراجعان نشان میدهد که باورها و صحبتهای درونی آنها را آزرده میسازد. تکنیکهای گوناگونی برای از بین بردن این شناختهای خود تخریبگر وجود دارد و به افراد آموزش داده میشود چگونه بر این افکار غلبه کنند.
در زیر به چند تا از این تکنیک ها اشاره می شود:
1-آموزش مدل A-B-C
تئوری A-B-C به مراجعان چه در گروه درمانی و چه در درمان فردی آموزش داده میشود. اعضا میآموزند که بدون توجه به چگونگی “بایدهای” غیرمنطقی، آنها قدرت مبارزه با این افکار غیرمنطقی را دارند. به مراجعان راههای کاربردی برای استفاده از تئوری A-B-C در مشکلات روزمره آموزش داده میشود.
- مباحثه باورهای غیرمنطقی
مراجعان میآموزند که چگونه ارزشها و رفتارهای مربوط به خود و دیگران را بررسی و اصلاح کنند. درمانگران به مراجعان نشان میدهند چگونه مسائل را بد جلوه میدهند و چگونه خود را کوچک و حقیر میسازند. در نقش آموزشدهنده رهبران گروه درمانی عقلانی- عاطفی بر مباحثه افکار غیرمنطقی متمرکز میشوند و ایدههای منطقی را جایگزین باورهای غیرمنطقی، مصیبتزا و فاجعهآمیز سازند. آنها نشان میدهندکه چگونه این عقاید و باورها، ناراحتیهای غیرضروری بهوجود میآورند و مراجعان را تشویق میکنند که این رفتارهای ناکارآمد را تغییر دهند. برای گرفتن نتیجة بهتر مباحثه لازم است که ورای مرحله شناختی رفته و شامل مباحثه احساسات نیز گردد. اعضا با قدرت تمام به پرسیدن و چالش افکار غلط پرداخته و همچنین از روشهای درمان عاطفی که در پایین ذکر میشود برای افزایش تأثیر این مباحثات استفاده میکنند.
- آموزش کنارآمدن با عبارات خودساخته
افراد میآموزند که چگونه باورهای غیرمنطقی میتوانند با عبارات معقول کنار رانده شوند. از مراجعان انتظار میرود که روش صحبت کردن خود را با نوشتن و تحلیل کیفیت زبان خود بررسی کنند. برای مثال: یکی از اعضا ممکن است به خود بگوید من باید عالی عمل کنم که به این مفهوم است که من باید “خوب” باشم. اگر من هر اشتباهی بکنم، این افتضاح خواهد بود. من نمیتوانم بپذیرم که به سرعت جلب توجه به عنوان بهترین را نکنم. مردم تنها زمانی مرا تأیید کرده و به من عشق میورزند که من بهترین هستم و من واقعاً به این تأیید از دیگران برای حس ارزشمندی خود محتاج هستم. با آگاهی از این مطلقگرایی و کیفیت گفتههای خود به صورت بیرونی و درونی، مراجع میآموزد که چگونه آنچه خود میگوید او را برای شکست تحریک میکند. او میتواند این عبارات خود تخریبگر را با جملاتی نظیر این جایگزین کند: من هنوز میتوانم خود را تأیید کنم بدون توجه به ایدهآل بودنم. با وجودیکه دوست دارم بهترین را انجام دهم، لزومی ندارد که خود را مجبور به انجام کارهای ایدهآل و غیرمنطقی کنم. علاوه بر این، حتی اگر شکست بخورم، هنوز میتوانم خود را تأیید کنم. من نباید تأیید جهانی شوم تا احساس ارزشمندی داشته باشم.
- روشهای روان آموزشی
این روش بیشتر در گروه درمانی کاربرد دارد.اعضای گروه درمانی عقلانی- عاطفی رفتاری تشویق میشوند که بیرون جلسات درمان برای تغییر فردی تمرین کنند. الیس، ابرام و دنگلیکی (۱۹۹۲) دریافتند که مراجعانی که متون شناختی رفتاری مطالعه میکنند، از نوارهای ویدئویی آموزشی استفاده و در کلاسهای آموزشی درمان عقلانی- عاطفی رفتاری شرکت میکنند، بهتر از دیگران الگوبرداری در این روش را میآموزند. درمان عقلانی- عاطفی رفتاری منابع زیادی برای کنار آمدن با مشکلات عاطفی به طور کلی و تمایلات خاص در بردارد که عبارتند از اعتیادهای پیشرفته، افسردگی، مدیریت خشم، مشکلات اضافه وزن، قاطعیتورزی و غلبه بر تعویق انداختن امور. الیس نوارهای آموزش زیادی ضبط کرده است که تعدادی از آنها برای جلوگیری از نگرانی و غلبه بر اضطراب مناسبند.
تکالیف شناختی
به مراجعان درمانی عقلانی- عاطفی رفتاری تکالیفی داده میشود که شامل راههایی برای استفاده و کاربرد تئوری A-B-C برای مشکلات روزمره میباشد. به افراد ممکن است فرم “خودیاری” درمان عقلانی عاطفی رفتاری نیز داده شود. در یک ستون آنها عبارت بحت کننده هر باور غیرمنطقی را مینویسند. در ستون دیگر یک باور منطقی جایگزین باور غیرمنطقی را یادداشت میکنند. در نهایت، احساسات و رفتارهایی را که پس از رسیدن به یک باور منطقی تجربه کردهاند را یادداشت میکنند. برای مثال عبارت، “من باید تأیید شوم و توسط تمام افراد خاص اطرافم پذیرفته شوم”. میتواند با عباراتی نظیر زیر به بحث برده شود: کجا نوشته شده که من باید این تأییدیه را داشته باشم؟ چرا باید تأیید آنها را داشته باشم تا احساس ارزشمندی کنم؟ یک باور کارآمد و منطقی میتواند اینگونه باشد: هیچ مدرکی وجود ندارد که من باید تأییدیه همه را داشته باشم حتی با وجودیکه دوست دارم مورد تأیید افرادی که برایم اهمیت دارند قرار بگیرم. در طول هفته، افراد میتوانند موقعیتهایی را که در آنها به خوبی عمل کرده یا با سختی مواجه شدند را اینگونه بررسی کنند.
روشهای هیجانی در درمان عقلانی- عاطفی رفتاری
برخی از تکنیکهای عاطفی عبارتند از پذیرش بیقید و شرط، تصور کردن عقلانی- عاطفی، استفاده از شوخی و خنده، تمرینهای مبارزه با شرم و ایفای نقش عقلانی- عاطفی.
تصور کردن عقلانی- عاطفی
به مراجعان نشان داده میشود چگونه بدترین چیزهایی که میتوانند فکر کنند را تصور کنند و سپس احساسات مثبت را جایگزین احساسات مخرب سازند. از مراجعان خواسته میشود که خود را در موقعیت خاصی که در آن احساسات آزاردهنده را تجربه کردند تصور کنند، سپس روی آنها کار میشود تا آنها را به احساسات سالم تغییر دهند و سپس رفتار خود در آن موقعیت را تغییر دهند. برای مثال درمانگر حتی مراجع دارای مقاومت را میتواند تحریک کند خود را در موقعیتی تصور کنند که همواره دچار شکست میشوند و مورد نقد قرار میگیرند و این اتفاقات در او احساس بیکفایتی ایجاد میکند. سپس، این مراجعان تحریک میشوند که احساسات خود را از بیارزش به افسوس و ناامیدی تغییر دهند.
استفاده از شوخی و خنده
بذلهگویی مزایای شناختی و عاطفی، برای احساس در حال تغییر دارد. درکنار تکنیکهای گوناگونی که توسط درمانگران عقلانی- عاطفی رفتاری استفاده میشود، بذلهگویی و شوخی و خنده به عنوان معروفترین تکنیک در جلسات شناخته شده است. الیس باور دارد که افراد خود را بسیار جدی میگیرند. یکی از تکنیکهای اصلی برای مبارزه با اغراق این تفکر که منجر به مشکل در افراد میشود، درمان عقلانی- عاطفی از بذلهگویی و شوخی و خنده استفاده میکند. این تکنیک به افراد میآموزد نه به خود بلکه به باورهای خود تخریبگر بخندند. این تکنیک به افراد نشان میدهد که سرسختی آنها تا چه حد مسخره هستند. با وجودیکه شوخی و بذلهگویی زودهنگام در گروه مشکل ایجاد میکند و زمانی که اعتماد به وجود آمد، افراد پذیرش بیشتری برای لذت از خندیدن به خود را دارند. یک مثال از تکنیک بذلهگویی آن است که الیس از اعضای افراد گروه خواست تا شعرهای فکاهی که توسط الیس در یک کتاب شعر چاپ شده بود را بخوانند. برخی از مراجعان دریافتند که خواندن این اشعار فکاهی در موقع افسردگی و اضطراب به آنها کمک میکند.
تمرینهای مقابله با شرم
منطق نهفته شده در زیر تمرینهای مبارزه با شرم نشان میدهد که معمولاً اضطراب نتیجة شرم، احساس گناه، خجالت و تحقیر خود است. هرچه افراد بیشتر با باورهای غیرمنطقی این احساسات به طور مستقیم روبرو شوند، کمتر از نظر عاطفی آزرده میگردند. در درمان گروهی عقلانی- عاطفی رفتاری ، انواع خودافشایی، خطرپذیری و تمرینهای مقابله با شرم معرفی میشوندافراد تشویق میشوند تا در فعالیتهای مخاطرهآمیز به عنوان راهی برای چالش ترسهای نروتیک خود شرکت کنند. تمرینهای مقابله با شرم به مراجعان میآموزد که خود را بدون توجه به آنچه دیگران ازآنها تعبیر میکنند بپذیرید. این تمرینها برای افزایش پذیرش خود و مسئولیتپذیری بالغانه انجام میشود.
تکنیک های رفتاری:
از جمله فنون رفتاری که در درمان عقلانی هیجانی رفتاری از آن برای درمان درمانجویان استفاده می شود عبارتند از حساسیت زدای منظم،فنون آرمیگدگی،سرمشق گیری،غرقه سازی ،خود گردانی و... با توجه به این که در نظریه رفتار درمانی به این تکنیک ها بطور مفصل پرداخته خواهد شد از تشریح این تکنیک ها صرف نظر می کنیم.
نقد و بررسی نظریه عقلانی عاطفی رفتاری
از مزایای نظریه عقلانی عاطفی رفتاری این است که برای درمان های کوتاه مدت مناسب هست وااز دیگر مزایای این نظریه تاکید بر درمان گروهی هست کهه در آن فرد متوجه می شود که فقط او دارای این مشکل نیست.
رویکرد شناختی رفتاری زمانی بهتر نتیجه می دهد که درمانجویان احساسات خود را بیان کنند و این زمانی میسر هست که حالات هیجانی گذشته خود را در زمان حال از خاطر بگذرانند و به آنها بینش پیدا کنند.پس اینکه درمانگران عقلانی عاطفی گذشته را برای تغییر بی حاصل می دانند قابل نقد هست.در این نوع درمان توجه بیشتر به جنبه های شناختی رفتاری آن را از توجه به جنبه های عاطفی غافل کرده است.بزرگترین محدودیت این نوع درمان این است که درمانجویان در معرض خطر القای ارزش های درمانگران قرار دارند.
منابع:
1- شفیع آبادی،عبدالله.ناصری،غلامرضا.نظریه های مشاوره و روان درمانی.تهران:سمت،1365
2-کری،جرالد.نظریه و کاربست مشاوره و روان درمانی مترجم:یحیی سید محمدی.تهران:ارسباران،1387
3-شارف،ریچارد.نظریه های روان درمانی و مشاوره.مترجم مهرداد فیروز بخت.تهران:خدمات فرهنگی رسا،1381
4-جورج،ریکی.نظریه ها،اهداف و فرایند های مشاوره و روان درمان گری.ترجمه رضا فلاحی،محسن حاجیلو.تهران: رشد،1381
5-ساعتچی،محمود.مشاوره وروان درمانی.تهران:ویرایش،1374